زبانحال حضرت زینب با مادرش حضرت زهرا سلاماللهعلیهما
هر شب ستاره ریزم و شب را سحر کنم بر آفـتـاب، گـریَـم و بـی مـاه سـر کـنم زهرای کوچک علیام کز امام خویش در موج غم چو فاطمه دفع خـطر کنم با گـریه و نـمـاز شب و خـانـهداریام پیـوسـتـه نـام مـادر خود زنـدهتـر کـنم شبها به موج غصّه زنم خویش را به خواب تـا گـریـه مـخـفـیـانـه بـرای پـدر کـنـم هر چـند کـودکم، بگـذاریـد نـیـمـهشب وقـت نـمـاز چـادر او را به سـر کـنـم مـاه غـریب شـهـر مــدیـنـه بـیـا بـگـو بی تو چگونه من شب خود را سحر کنم همرنگ صورت تو شده رخت ماتـمم این جـامـۀ من است که باید به بر کنم مـادر بـیـا دوبـاره مـرا در اُحــد بـبـر تا حـمـزه را ز غـربت بـابـا خـبر کنم |